جدول جو
جدول جو

معنی ارسال المثل - جستجوی لغت در جدول جو

ارسال المثل
در بدیع آوردن مثل مشهور یا سخن حکیمانه در شعر که حکم ضرب المثل پیدا کند برای مثال هرچه داری شب نوروز به می ساز گرو / غم روزی چه خوری، روز نو و روزی نو (امیرمحمد صالح طوسی - لغتنامه - روز) نصیحت همه عالم چو باد در قفس است / به گوش مردم نادان چو آب در غربال (سعدی۲ - ۶۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
ارسال المثل
(اِ لُلْ مَ ثَ)
از صنایع بدیعی، یکی از جملۀ بلاغت آن است که شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن به راه مثل بود، چنانکه عنصری گوید (مجتث) :
گناه دشمن پوشد چو چیره گشت بعفو
بچیرگی در، عفو از شمایل حکماست
عجب مدار ز من گر مدیح او گویم
که هر که گوید جز من بمدح او گویاست
ز فضل مخبر و منظر بر او گوا بس کن
که آشکارۀ مرد از نهان مرد گواست
بسان آب و گیا خدمتش قرار دلست
بلی دل آنجا گیرد قرار کاب و گیاست
مدار نام نکو گرد فعل نیک بود
که فعل نیکو فضلست و نام نیک زکاست.
شهید گوید (خفیف) :
عذر با همت تو بتوان خواست
پیش تو خامش و زبان کوتاه
همت شیر از آن بلندتر است
که دل آزار باشد از روباه.
قمری گوید (مضارع) :
زلفت همی بپیچد و بامن بدی کند
نشگفت اگر بپیچد هر که او کند بدی.
(ترجمان البلاغه محمد بن عمر الرادویانی صص 83-84).
رشید وطواط گوید: این صنعت چنان بود که شاعر در بیت مثل آرد، تازی. بوفراس گوید:
تهون علینا فی المعالی نفوسنا
و من نکح الحسناء لم یغلها المهر.
متنبی راست:
وحید من الخلاّن فی کل ّ بلده
اذا عظم المطلوب قل ّ المساعد
تبکی علیهن ّ البطاریق فی الدّجی
و هن ّ لدینا ملقیات کواسد
بذا قضت الایام ما بین اهلها
مصائب قوم عند قوم فوائد.
مراست این قطعه:
تحیرنی من طرفه لحظاته
و هل فی الوری من لایحیره الحسر
اری منه جمراً مضرماً فی جوانحی
و کل ّ محب فی جوانحه جمر
لقد عیل فی الاحزان صبری کله
و من خالف الاحزان خالفه الصبر
عشقت و قلبی ضاع فی العشق سرّه
و فی ای ّ قلب یجمع العشق و السرّ.
مثال از شعر پارسی بلمعالی رازی گوید:
نادیده روزگارم زان کاردان نیم
آری بروزگار شود مرد کاردان.
دیگر مسعودسعد گوید:
دردا وحسرتا که مرا چرخ دزدوار
بی آلت و سلاح بزد راه کاروان
چون دولتی نمود مرا محنتی فزود
بی گردن ای شگفت نبوده ست گردران.
مراست:
عالم از بهر تو پیماید خداوند هنر
حادثات بحر غواص از پی گوهر کشد.
(حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 55-56).
((اگر (شاعر) مثلی سایر در شعر خویش تضمین کند آنرا ارسال المثل خوانند، چنانک عنصری گفته است:
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
و همو گفته است و بیشترمصاریع امثال است:
فعل آلوده گوهر آلاید
از خم سرکه سرکه پالاید
هر کجا گوهری بدست بدیست
بدگهر نیک چون تواند زیست
بد ز بدگوهران پدید آید
هر کسی آن کند کزو زاید.))
(المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 222).
شاعر بیتی آرد که مشهور باشد از جهت تأیید کلام.
مثال:
خیال حسنت از بالین دل جائی نرفت امشب
چراغ خانه بیمار آری تا سحر سوزد.
نامی صفاهانی.
بدور خط تو دایم ز دیده ریزم اشک
که هست موجب باران چو مه زند خرگاه.
در زلف چین فکند و مرادل ز دست برد
چون شام بشکفد سفری بار میکند.))
(آنندراج از مطلعالسعدین وارسته).
دل بیش کشد رنج چو دلبر دو شود
سر گردد رنجور چو افسر دو شود
مستی آرد باده چو ساغر دو شود
گردد کده ویران چو کدیور دو شود.
مسعودسعد.
زن، زن ز وفا شود ز زیور نشود
سر، سر ز دها شود ز افسر نشود
بی گوهر گوهری ز گوهر نشود
سگ را سگی از قلاده کمتر نشود.
سنائی
لغت نامه دهخدا
ارسال المثل
داستان ویسه (داستان مثل واژه نامک) متل آوری زبانزد است در چامه خود متل بیاورد و یا چامه او خود داستان گردد. مانند این چامه که روز از نو روزی از نو را در خود گنجانده: هر چه داری شب نو روز به می ساز گرو غم روزی چه خوری روز نو و روزی نو یا این چامه که پاره ای ازآن مثل شده است: محمد دیدن و موسی شنیدن شنیدن کی بود مانند دیدن آنست که شاعر در شعر خویش مثلی سایر آورد چنانکه عنصری گوید: چنین نماید شمشیر خسروان آثار چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار. (المجعم)
فرهنگ لغت هوشیار
ارسال المثل
((اِ لُ لْ مَ ثَ))
مثل معروفی را در شعر آوردن
تصویری از ارسال المثل
تصویر ارسال المثل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ لُلْ مَ ثَ لَ)
از صنایع بدیعی، معنی این فصل چنان بود که شاعری مصراعی بگوید یا بیتی و اندر آن بیت (یا مصراع) دو حکمت گوید کی آن دو حکمت به راه مثال رود، چنانک قمری گوید (رمل) :
بی هنر دولت پاینده نباشد بس دیر
دولت آن باشد پاینده که یابی بهنر.
ابوالحسن آغاچی گوید (خفیف) :
نان ناکس بتر ز مرگ فجی ٔ
ذل ّ تهمت بتر ز ذل ّ نیاز
هرکه بشتافت بازپس تر ماند
زود بی تیر ماند تیرانداز.
ابوالفتح بستی گوید (مجتث) :
نه هرکه تیغی دارد بحرب باید رفت
نه هرکه دارد پازهر زهر باید خورد.
رودکی گوید (مجتث) :
بخیره سر شمرد سیرخورده گرسنه را
چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست.
بوالعلاء شوشتری گوید (مجتث) :
خلق شود ز نشست دراز خلت (؟) مرد
که گنده گردد چون دیر ماند آب غدیر.
(ترجمان البلاغه تألیف محمد بن عمر الرادویانی صص 84-85).
این صنعت چنان بود که شاعر در بیت دو مثل آرد، مثالش از شعر تازی لبید راست:
الا کل ّشی ٔ ماخلا اﷲ باطل
و کل ّ نعیم لامحاله زائل.
امیر بوفراس گوید:
و من لم یوق ّ اﷲ فهو مضیّع
ومن لم یعز اﷲ فهو ذلیل.
دیگر متنبی راست:
اعزّ مکان فی الدّنا سرج سابح
و خیر جلیس فی الزمان کتاب.
هم او راست:
و کل ّ امری ٔ یولی الجمیل محبب
و کل مکان ینبت العزّ طیّب.
بوالفتح بستی گوید:
نه هرکه تیغی دارد بحرب باید رفت
نه هرکه دارد پازهر زهر باید خورد.
من گویم:
لؤلؤ چه قدر دارد اندر میان بحر
گوهر چه قیمت آرذ اندر صمیم کان.
(حدائق السحر فی دقائق الشعر صص 56-57)
لغت نامه دهخدا
دو متل آوردن آن آوردن دو متل است درچامه قاسم سبزواری گوید درچشم تو ناز هم چو کیف اندرمل در روی تو شرم هم چورنگ اندرگل
فرهنگ لغت هوشیار